ماهیارماهیار، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 29 روز سن داره

ماه من ؛ ماهیار جون

همه جا را سرک می کشی فقط سطل برنج مونده بود ..

همه جا را سرک می کشی فقط سطل برنج مونده بود که اون روشش را یاد گرفتی چند روز پیش یک کیسه برنج خالی کردم توی سطل ، دو روز دنبالش می گشتی همه کابینتها را زیر و رو کردی که آخر عاقبت این شد و یکی دیگر از درهای کابینت مهر و مهموم شد از دست این پسر ....   ...
30 خرداد 1392

از دست این پسر ....

یکروز باباش می خواست لامپهایی که سوخته بود را تعویض کنه که این آقا ول کن نبود که من باید برم بالا و پاهای کوچولوش را میذاشت روی اولین پله که بره که آخر هم بالای نردبان رفتند و پله های ترقی را پشت سر گذاشتند.... و اما این داستان ادامه دارد ......   تا اینکه هر روز صبح که از خواب بلند میشی بعد از یکی دو ساعت که همه جا را زیر و رو کردی و مثل آقا موشه همه جا سرک کشیدی نوبت این نردبانه که ازش ببری بالا و اداهایی در میاری که آدم دلش به حالت کباب میشه ...... اینم آخر و عاقبتشه که باهاش لثه هات را ماساژ میدی .   ...
28 خرداد 1392

13 ماهیگت مبارک

عزیز دلم دیروز چهارشنبه 8/ 2/1392 ، 13 ماهگیت را بسلامتی پشت سر گذاشتی بهر حال ببخشید نتونستم  مثل ماههای قبل کیک درست کنم و برات شمع بزارم چون شبش مهمون داشتیم و عموت را با خانواده بابا بزرگ برای پاگشای عموت دعوت کردم . ماشالله مامانی چقدر اذیت کردی در حد بازیهای المپیک بارسلونا ، اصلا نزاشتی میوه روی میز باشه ولی با این شیطونیهات لااقل شام را با مهمونهای که غذا خودمون بود را صرف کردی بازم هم خدا را شکر همه تو را شیفتی نگه می داشتند وقتی که رفتند بابات رفت که وضو بگیره من هم داشتم میز را جمع می کردم که دیدم تند تند فنجونهای چایی که ته اش مونده را روی فرش می ریختی و دست می مالیم و کار مرا زیاد کردی روی فرش کرم را بفدری دستمال کشیدم که...
20 خرداد 1392

مروارید چهارمت مبارک

پسر گلم بعد از چند روز بی اشتهایی  بالاخره دندون چهارم از لثه اش بیرون زده و حالا ماهیار بی دندون 4 تا دندون موشی داره . همش باباش براش شعر می خونه می گه: ماهیار بی دندون افتاد تو قندون     انبر بیارید درش بیارید اولا ماهیار با خوندن این شعر ذوق می کرد و می خندید ولی تازگیها ذوق می کنه و جیغ می زنه یعنی اینکه من حالا دندون دارم و ماهیار بی دندون نیستم قربون اون مهربونیات برم مادرررررررررررررر ...
9 خرداد 1392

کمینگاه

ماهیار جون بعضی مواقع خودش میره یه جایی می نشینه و با خودش حرف میزنه یا اینکه موقعی که آهنگ و موسیقی مورد علاقه اش پخش میشه جای دنجی را برای خودش انتخاب می کنه و با دل و جون به آهنگش گوش میده کرده برای همین حیفم اومد این عکسها را نزارم ...   ...
9 خرداد 1392

اولین قدمها

پسر گلم روز 15 اردیبهشت ، قدمهای کوچکی  در حد دو تا سه قدم بر میداشت و با کمک از دستهای کوچولوش راه میرفت و از 25 اردیبهشت خودش می ایستاد و راه می رفت و برای راه رفتن ذوق فراوانی می کنه ، کنترل تلویزیون ، گوشی تلفن و موبایل را بر میداره و با اونها راه میره ، بهش می گم مامانی هنوز که خوب راه نیافتادی که با وسیله می خواهی راه بری.     ...
9 خرداد 1392
1